مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

32 ماهگی

                             سلام دختر يكي يه دونه ما خوبي عشقم امروز مليسا جونم 32 ماهه ميشي وچقدر زود گذشت الان ديگه من دختري دارم تا ميبنه من خسته  هستم ميگي مامان چي شده، برام كتاب شعرش را ميخونه شبها ميگم مليسا برام قصه بگو وتو قصه شنگول ومنگول را در عرض يك دقيقه خلاصه برام تعريف ميكني حرفهاي قشنگ ميزني يه روز در ميون هم بايد برات سي دي يا بادكنك بخريم . من نميدونم چرا شبها توي خواب ناز هستيم اين بادكنكها بايد بتركند البته تو وحميد خواب هستيد ولي من بيدار ميشم به خودم مي...
20 دی 1393
1714 13 22 ادامه مطلب

سفر به بندر عباس

  سلام دختر شيرين زبون و دوست داشتني من سريع بريم سر خاطرات اين چند وقت: سه شنبه مورخ18/09/93 من وتو وحميد ساعت 5:35 بعد از ظهر بليط هواپيما داشتيم به مقصد بندر عباس بريم پيش دخترخاله من سعيده كه دوسال پيش عروسيش رفته بوديم و تو كلي رقصيده بودي وبخاطر شغل همسرش رفته چند سالي بندرعباس زندگي كنه ماهم گفتيم بريم بهش سر بزنيم هم بريم قشم وخريد كنيم با ماشين خودمون رفتيم فرودگاه بماند از چند روز قبل هي بهت ميگفتم ميخوايم بريم هواپيما بشينيم وتو هم هر روز كه از سركار مي اومدم خونه بهم ميگفتي الان ميريم هواپيما بشينيم ومن هي برات ميشماردم كه نه چند روز ديگه، خلاصه هر روز سوالت بود تا اينكه سه شنبه بعدازظهر رفتيم سوار هواپ...
1 دی 1393
1018 11 20 ادامه مطلب
1